نوشته شده توسط : morteza(m2)

بس كه خونبار است چشم خامه‏ام‏

بوى خون آید همى از نامه‏ام‏

ترسمش خون باز بندد راه را

سوى شه نابرده عبدالله را

آن نخستین سبط را دوم سلیل‏

آخرین قربانى پور خلیل

قامتش سروى ولى نو خاسته

تیشه كین شاخ او پیراسته

خاك بار اى دست بر سر خامه ‏را

بو كه بندد ره به خون این نامه ‏را

سر برد این قصه جانكاه را

تا رساند نزد مهر آن ماه را

دید چون گلدسته باغ حسن

شاه دین را غرق گرداب فتن‏

كوفیان گردش سپاه اندر سپاه‏

چون به دور قرص مه شام سیاه‏

تاخت سوى حربگه نالان و زار

همچو ذره سوى مهر تابدار

شه به میدان چشم خونین باز كرد

خواهر غمدیده را آواز كرد

كه مهل اى خواهر مه روى من

كاید این كودك ز خیمه سوى من

ره به ساحل نیست زین دریاى خون

موج طوفان زا و كشتى سرنگون‏

بر نگردد ترسم این صید حرم

زین دیار از تیر باران ستم

گرك خونخوار است وادى سر به سر

دیده راحیل در راه پسر

دامنش بگرفت زینب با نیاز

گفت جانا زین سفر بر گرد باز

از غمت اى گلبن نورس مرا

دل مكن خون داغ قاسم بس مرا

چاه در راه است و صحرا پر خطر

یوسف از این دشت كنعان كن حذر

از صدف بارید آن در یتیم

عقد مرواریدتر بر روى سیم

گفت عمه و اهلم بهر خدا

من نخواهم شد ز عم خود جدا

وقت گلچینى است در بستان عشق

در مبندم بر بهارستان عشق‏

بلبل از گل چون شكیبد در بهار

دست منع اى عمه از من باز دار

نیست شرط عاشقان خانه سوز

كشته شمع و زنده پروانه هنوز

عشق شمع از جذبه‏هاى دلكشم

او فكنده نعل دل در آتشم‏

دور دار اى عمه از من دامنت

آتشم ترسم بسوزد خرمنت

دور باش از آه آتش زاى من

كاتش سود است سر تا پاى من

بر مبند اى عمه بر من راه را

بو كه بینم بار دیگر شاه را

باز گیر از گردن شوقم طناب

پیل طبعم دیده هندوستان بخواب

عندلیبم سوى بستان مى‏رود

طوطیم زى شكرستان مى‏رود

جذبه عشقش كشان سوى شهش‏

در كشش زینب به سوى خرگهش

عاقبت شد جذبه‏هاى عشق چیر

شد سوى برج شرف ماه منبر

دید شاه افتاده در دریاى خون

با تن تنها و خصم از حد فزون

گفت شاها نك بكف جان آمدم

بر بساط عشق مهمان آمدم

آمدم ایشان من این ‏جا قنق

اى تو مهمان دار سكان افق

هین كنارم گیر و دستم نه بسر

اى به روز غم یتیمان را پدر

خواهران و دختران در خیمه گاه

دوخته چون اختران چشمت براه

كز سفر كى باز گردد شاه‏ها

باز آید سوى گردون ماه ما

خیز سوى خیمه‏ها مى‏كن گذار

چشم‌ها را وارهان از انتظار

گفت شاهش الله ‏اى جان عزیز

تیغ مى‏بارد در این دشت ستیز

تو به خیمه باز گرد اى مهوشم‏

من بدین حالت كه خود دارم خوشم

گفت شاها این نه آئین وفاست

من ذبیح عشق و این كوه مناست‏

كبش املح كه فرستادش خدا

سوى ابراهیم از بهر فدا

تو خلیل و كبش املح نك منم

مرغزار عشق باشد مسكنم

نز گران جانى بتأخیر آمدم

كوكب صبحم اگر دیر آمدم

دید ناگه كافرى در دست تیغ‏

كه زند بر تارك شه بى دریغ‏

نامده آن تیغ كین شه را به سر

دست خود را كرد آن كودك سپر

تیغ بر بازوى عبدالله گذشت

وه چه گویم كه چه زان بر شه گذشت‏

دست افشان آن سلیل ارجمند

خود چو بسمل در كنار شه فكند

گفت دستم گیر اى سالاركون

اى به بی‌دستان بهر دو كون عون‏

پایمردى كن كه كار از دست رفت

دستگیرم كاختیار از دست رفت

شه چو جان بگرفت اندر بر تنش

دست خود را كرد طوق گردنش

ناگهان زد ظالمى از شست كین

تیر دل دوزش به حلق نازنین

گفت شه كى طایر طاوس پر

خوش بر افشان بال تا نزد پدر

یوسفا فارغ ز رنج چاه باش‏

رو به مصر كامرانى شاه باش‏

مرغ روحش پر به رفتن باز كرد

همچون باز از دست شه پرواز كرد





:: موضوعات مرتبط: مرثیه سرایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 375
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 19 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : morteza(m2)

ای یادگار من، جان برادرم
در قتلگاه عشق، ای یار آخرم

از دست عمه چون، تیری رها شدی
بر سینه ی عمو، بس پُر بَها شدی

گر تشنه ای کنون، در پیش علقمه
مژده که می شوی، سیراب فاطمه

                                  از قلتگاه من، ای یاس باغ من
                                رفتی دوباره، غم آمد سراغ من



:: موضوعات مرتبط: مرثیه سرایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 19 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : morteza(m2)

 

 

 

ای شه تشنه لب عمر ما فداته

 

تموم غصه ی ما غم کربلاته

 

ارباب کفن نداره الهی بمیرم

 

خدایا قسمتم کن بی کفن بمیرم

 

کربلا کربلا اللهم الرزقنا(2)

 

بهشت تو اون دنیا نیست ایوون طلاته

 

تو سجده مهر نماز خاک کربلاته

 

یکی برای ارباب یکم آب بیاره

 

حسی داره می میره دیگه یار نداره

 

حسین داره می میره زیر سم اسبا

 

خداکنه رقیه باباشو نبینه

 

مادرت از تو گودال خواهرت تو خیمه

 

اومده توی گودال دخترت سکینه

 

زینب داره می بینه سرت بریدن

 

شکر خدا آقاجون بچه ها ندیدن

 

کمتر تو دست و پا زن جلو چشم زینب

 

بچه ها بی قراران امون از دل زینب

 

کربلا کربلا اللهم الرزقنا(2)

 

سر تو روی نیزه عاشقی همینه

 

چیکار کنه سکینه رقیه نبینه

 

داداش حسین نگاه کن خواهر ببینی

 

زینب و بچه هات می برن اسیری

 

 

(جواد مقدم)



:: موضوعات مرتبط: مرثیه سرایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 3624
|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 19 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : morteza(m2)

شکر خدا که بال و پری داده ای مرا 
نام و نشان معتبری داده ای مرا 
من یک گدای بی سر و پا بودم و شما 
یک آبروی مختصری داده ای مرا
اصلا گدا خجالتی اش هیچ خوب نیست 
شکر خدا شما جگری داده ای مرا
نان و نوای من همه از روضه شماست
از عشق ، قلب شعله وری داده ای مرا 
امسال هم که هیئت تان پا گرفته است 
شکر خدا که چشم تری داده ای مرا 
من آمدم که گریه کن غربت ات شوم
در گوش جان من خبری داده ای مرا 
ای روی نیزه رفته به جان خودت قسم
در روضه مژده سفری داده ای مرا 
ذاکر گریز زد به لب چوب خورده ات
شکر خدا که گوش کری داده ای مرا
من طاقتم کجاست که گودال می بری؟
اصلا خدا ، عجب جگری داده ای مرا
***مهدی صفی یاری از وبلاگ پری برای پریدن***



:: موضوعات مرتبط: مرثیه سرایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 357
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 18 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : morteza(m2)

این شعر از كتاب "یك ماه خون گرفته،‌هفتاد و دو ستاره" سروده شاعر توانای آستان اهل بیت، جناب آقای غلامرضا سازگار است

 

هلال خون(نوحه)

 

ریزد از چشمم ستاره،              در جگر دارم شراره

می چکد خون شهیدان             از هلال خون دوباره

شد محرم      ماه ماتم

واحسینا، واحسینا

 

خون هفتاد و دو عاشق،          می دمد از دشت و صحرا

می شود یک روزه پرپر،            لاله های باغ زهرا

از دم تیر      زیر شمشیر

واحسینا، واحسینا

 

ماه قتل سیدالناس،                 ماه اکبر، ماه عباس

دست سقا افتد از تن،              برزمین چون شاخه ی یاس

چهره گلگون     دیده پر خون

واحسینا، واحسینا

 

ماه سربازیّ اصغر،                 ماه لبخند شهادت

بر فراز دست بابا                    می کند اصغر عبادت

می خورد شیر     از دم تیر

واحسینا، واحسینا

 

ماه قتلِ ماه لیلا،                    ماه جان بازی اکبر

با تن پاشیده از هم               می شود در خون شناور

اِرباً اِربا     مثل بابا

واحسینا، واحسینا

 

ماه جنگ حق و باطل،            ماه سرهای بریده

می شود از دیده جاری          اشک زهرای شهیده

ماه انصار     ماه ایثار

واحسینا، واحسینا

 

ماه عاشورا رسیده،           خون بود جاری زدیده

زینب مظلومه گیرد             بوسه از حلق بریده

سینه سوزان     دیده گریان

واحسینا، واحسینا



:: موضوعات مرتبط: مرثیه سرایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 250
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 10 آذر 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد